در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجام چنین دیدی
در دلم باریدی ... ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
چون نهالی سست میلرزد
روحم از سرمای تنهایی
میخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ای خورشید یخ بسته
فروغ فرحزاد
پ.ن: داره برف میاد و من پشت پنجره ی خونه ی امنم ب "خاطرات" فکرمیکنم.
روز برفی غمگین...برچسب : نویسنده : kp6571 بازدید : 181